جدول جو
جدول جو

معنی شیشه بازی - جستجوی لغت در جدول جو

شیشه بازی
(شی شَ / شِ)
عمل و صفت شیشه باز. (یادداشت مؤلف). شعبده بازی با گوی و ساغر. (ناظم الاطباء). فنی است از رقاصی که رقاصان شیشه و صراحی پر از آب و گلاب بر سر گذارند و رقص بنیاد کنند و با وصف حرکات رقص شیشه از سر نمی افتد و اگر بیجا شود به حرکات اصول بر گردن و بازو بگیرند و نگاه دارند. (آنندراج) (غیاث) ، عملی مانند سینما. قسمی سینما در قدیم که اصل سینمای امروزین است. چیزی شبیه به سینمای امروز ولی فانوس خیال نیست چه فانوس خیال همین شهر فرنگ امروز است. این بازی جزو بازیهای ریدک خوش آرزو آمده و مراد قسمی سینما بوده که با شیشه و نورمی کرده اند و فانوس خیال نوعی از آن است و جام باز و جام بازی نیز همان است. (یادداشت مؤلف) :
بر آن شیشه دلان از ترکتازی
فلک را پیشه گشته شیشه بازی.
نظامی.
فغان زین چرخ کزنیرنگسازی
گهی شیشه کند گه شیشه بازی.
نظامی.
برون آمد ز پرده سحرسازی
شش اندازی بجای شیشه بازی.
نظامی.
شیشه بازی ّ سرشکم نگری از چپ و راست
گر به این منظر بینش نفسی بنشینی.
حافظ.
شکسته بر سر هم از ره شوخی و بیباکی
هزاران دل به مشق شیشه بازی شاهد نازش.
شفیع اثر (از آنندراج).
، حقه بازی. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
شیشه بازی
حیله گری، شعبده بازی با گوی و ساغر
تصویری از شیشه بازی
تصویر شیشه بازی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیشه باز
تصویر شیشه باز
حیله گر، مکار، حقه باز، شعبده باز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیشه کاری
تصویر شیشه کاری
شغل و عمل شیشه کار، تزیین دیوار یا سقف خانه با قطعه های کوچک شیشه
فرهنگ فارسی عمید
(شی شَ / شِ بَ)
نوعی از صفیر که انگشتان بر دهان نهاده آوازی کنند. (غیاث). شیشه بند کردن. سر انگشتی در بن ابهام حلقه کردن و انگشتان دیگر را خم دادن و بر دهان گذاشتن و آوازی برآوردن برای خجل ساختن کسی را. (آنندراج). شیشکی بستن. (یادداشت مؤلف). رجوع به شیشکی و شیشه بند شود
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ پَ)
آنکه ساختن شیشه پیشه دارد. شیشه سازنده. (یادداشت مؤلف) :
مدار دست ز مینا و جام در فصلی
که شیشه ساز بود غنچه کاسه گر لاله.
صائب (از آنندراج).
رجوع به شیشه سازی شود
لغت نامه دهخدا
(شی وَ / وِ)
صفت شیوه باز، حیله. مکر. خدعه. نیرنگ. بامبول بازی. (یادداشت مؤلف). رجوع به شیوه باز شود
لغت نامه دهخدا
حالت و کیفیت شاهباز، بازی کودکان که یکی شاه و یکی وزیر و یکی میراخور ویکی مقصر بود، (یادداشت مؤلف)، بازی شاه و وزیر، چیره دستی و تسلط، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ خوا / خا)
معشوق و یا معشوقۀ با ناز و کرشمه. که دانا باشد به همه فن های عشقی و بکار برد آنها را. (ناظم الاطباء) ، مکار. حیله گر. نیرنگساز. محیل. خادع. بامبول باز. (یادداشت مؤلف) ، عاشق و شیدایی. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ زَ / زِ)
مشق و اعمال ورزشی و لشکری با نیزه. نوعی ورزش برای آموختن اعمال نیزه. (یادداشت مؤلف). عمل نیزه باز:
چو بالای نیزه درازی گرفت
در آن معرکه نیزه بازی گرفت.
نظامی.
در قلب نیزه بازی مژگان آن پری
خونریز آن دو چشم نظربازم آرزوست.
کمال خجندی (از آنندراج).
، کلاشی با فنون مخصوصه. عمل ستدن چیزی از مردمان به زرنگی. عمل نیزه باز. (از یادداشتهای مؤلف). رجوع به نیزه باز (معنی دوم) شود
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ ضَ / ضِ)
بازی که اطفال در اعیاد به بیضها کنند و آنرا تخم بازی می گویند. (آنندراج) :
ولیکن نیایدز بس جست و جوش
ازین بیضه بازی صدایی بگوش.
ملاطغرا
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ یِ)
کنایه از دورنگی چرا که سینۀ باز دورنگ میباشد یعنی سیاه و سفید. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(شی شَ / شِ)
حالت و صفت شیشه جان. نازک مزاجی. (یادداشت مؤلف) :
سالم از سنگلاخ تن یک بار
با همه شیشه جانی آمده ام.
صائب تبریزی (از آنندراج).
از کمان نرم بر من زور چندین می رود
شیشه جانیهای من دارد شلائین دست را.
صائب تبریزی (از آنندراج).
رجوع به شیشه جان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قیش بازی
تصویر قیش بازی
(گویش گیلکی) دوالبازی از بازی های گیلانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیشه بری
تصویر شیشه بری
عمل و شغل شیشه بر، دکان شیشه بر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیشه ساز
تصویر شیشه ساز
کسی که شیشه درست میکند شیشه گر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیشه کاری
تصویر شیشه کاری
عمل و شغل شیشه گر، محل شیشه گر شیشه گر خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیضه بازی
تصویر بیضه بازی
مرغانه بازی تخم مرغ بازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیشه باز
تصویر شیشه باز
حقه باز، شعبده باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیشه سازی
تصویر شیشه سازی
عمل و شغل شیشه ساز شیشه گر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیزه بازی
تصویر نیزه بازی
عمل نیزه باز
فرهنگ لغت هوشیار
گونه ای نمایش سنتی که معمولاً در آن شخصی دارای غلامی سیاه پوست و گیج و گول است که دست به کارهای خنده داری می زند، عملیات از پیش طراحی شده برای فریب دیگری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیشه باز
تصویر شیشه باز
محیل، حیله گر، دغاباز، آن که با گوی و ساغر شعبده بازی کند، آفتاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیشه ای
تصویر شیشه ای
Glass, Glassy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شیشه ای
تصویر شیشه ای
en verre, vitreux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شیشه ای
تصویر شیشه ای
de vidrio, cristalino
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شیشه ای
تصویر شیشه ای
काँच का , काँच जैसा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شیشه ای
تصویر شیشه ای
van glas, glasachtig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شیشه ای
تصویر شیشه ای
aus Glas, glasig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شیشه ای
تصویر شیشه ای
di vetro, vetrato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شیشه ای
تصویر شیشه ای
de vidro, vítreo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شیشه ای
تصویر شیشه ای
szklany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شیشه ای
تصویر شیشه ای
скляний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شیشه ای
تصویر شیشه ای
стеклянный , стекловидный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شیشه ای
تصویر شیشه ای
kaca, seperti kaca
دیکشنری فارسی به اندونزیایی